قانونگرايي، نظم و انضباط در سيره ي شهدا

دستور دادم خودم هم بايد عمل کنم

شهيد عليرضا عاصمي
نشناخت علي را. جلو در اردوگاه نگهمان داشت. گفت: « ببخشيد برادر! کارت شناسايي تان لطفاً. »
علي گفت: « همراهم نيست. »
نگهبان گفت: « ببخشيد. برادر عاصمي گفتند بدون کارت کسي را راه ندهيد توي اردوگاه. »
عليرضا گفت: « مي روم کارتم را بياورم. »
معذرت خواهي هم کرد. برگشتيم.
گفتم: « چرا نگفتي عاصمي خودتي؟ حالا اين همه راه بايد برگرديم. »
گفت: « دستورش را من دادم، خودم هم بايد به آن عمل کنم. نه اينکه چون فرمانده ام فقط براي بقيه قانون بگذارم. » (1)

حق ندارم حرفي بزنم

شهيد سيّدجمال احمد پناهي
- هر وقت ديدي بوي عمليّات دارد بلند مي شود، به من خبر بده. خداي نکرده بي سيمچي هستي و با فرمانده ها مي گردي! »
به من نگاه کرد و با آرامش گفت: « سؤالهاي شب اوّل قبر مي پرسي؟ نمي دانم! » اصرار مي کردم ولي او حرفش يکي بود: « معلوم نمي شود، اگر هم بشود من نمي گويم! » گفتم: « باباي من را که مي شناسي؟ اگر بيام دو ماه بمانم و عمليّات نشود مجبورم برگردم. بعدش برگشت من با خدا است! » لبخندي زد و گفت: « آره، بابا بزرگ سخت امان نامه مي ده! »
حرف مي زديم و با هم به داخل کوچه مي رفتيم. کنار حجله ي شهيد سيّد جعفر پسر عمّه اش ايستاديم. بيشتر پافشاري کردم و گفتم: « به قول شماها سؤالهايم مريخي است، امّا زمان عمليّات را خبر بده! »
گفت: « بي سيم چي گردانم و فرماندهان به من اعتماد دارند، قبول. درست است که اجازه دارم توي جلسه هايشان باشم ولي حقّ ندارم حرفي بزنم! »

هرچيزي خلاف قانون باشد حرام است

شهيد سيّد مهدي احمد پناهي
از کاري که انجام داده بود، ناراضي بودم. فکر کردم که سيّد مهدي خيلي سخت مي گيرد. چند بار گفتم: « سيّد، بنده ي خدا کاري نکرده؛ بدون مجوّز توي سمنان خانه ساخته. زمين هم مال خودش است؛ مجوّز مي گيره! »
ساده و بي آلايش، حرفش را مي زد. بدون هيچ تعارفي گفت: « کاري که انجام داده خلاف قانون کشور ماست! » گفتم: « سيّدمهدي، بنده ي خدا به خانه مي رسد، عيبي ندارد، نبايد اعتراض مي کردي! »
گفت: « خلاف قانون جمهوري اسلامي بود. هر چيزي هم که خلاف قانون باشد حرام است. » (3)

منظم بودن، مشخّصه او بود

شهيد محمّد رضا عسکري
اوّلين ويژگي که مي توانستم از عسکري ذکر کنم، نظم خاصّي بود که از نظر ظاهري داشت. در پوشيدن لباس منظم بود؛ مثل همه ي رزمندگان اغلب لباس خاکي مي پوشيد. هميشه گت کرده و مرتّب بود. در وضعيّت عادي در جمع نيروها و جلسات مختلف حاضر مي شد. منظم بودن ايشان، در حد و اندازه اي بود که اين صفت به عنوان يکي از مشخّصه هاي ايشان در ذهن من شکل گرفته بود. (4)

تقيّد به نظم و ترتيب

شهيد محمّدجعفر نصر اصفهاني
در دوران دانشجويي، خيلي منظم و مقيّد به اصول دانشکده ي افسري بود. هميشه سعي مي کرد در عين حال که پيرو خط امام است، فردي مرتّب باشد. به دستورهاي فرماندهان گوش فرا مي داد و همواره سر وقت در دانشکده حاضر مي شد. از کساني هم که نظم دانشکده را به هم مي زدند بيزار بود. (5)

خودش شروع کرد به جمع کردن آشغال ها!

شهيد سيّد علي حسيني
آمده بود سرکشي از خط ما. اطراف سنگرها پر بود از قوطي هاي خالي کمپوت و کنسرو و آشغال هاي ديگر. خيره شد به آنها. گفتيم الان است که داد و بيدادش برود هوا.
ولي چيزي نگفت. يک کيسه ي خالي برداشت. شروع کرد به جمع کردن زباله ها.
ده دقيقه ي بعد، هيچ آشغالي روزي زمين پيدا نمي شد. بچّه ها همه بسيج شده بودند؛ شرمنده هم شده بودند. (6)

نظام و نظم، ويژگي او بود

شهيد سعيد راوش
سعيد بچّه ي شاد و زرنگي بود. يکي از ويژگي هايي که از همان کودکي در او وجود داشت، نظافت و نظمش بود. او در کوچکي هنگام شستن دست و صورتش هميشه از صابون استفاده مي کرد. غذا يا ميوه اي که مي خورد، خودش جمع مي کرد. گاهي اوقات که برادر کوچکم محمّد، سر سفره ي غذا بهانه مي گرفت سعيد مي گفت: « مادر زحمت کشيده. از صبح تا حالا در آشپزخانه بوده. چرا او را اذيّت مي کني؟ »
هميشه بعد از خوردن غذا بشقاب غذايش تميز بود. او با خنده مي گفت: « مادر! اين بشقاب را جزء ظرفهاي تميز بگذار. » (7)

مجوّز، حکم دادگاه است

شهيد عليرضا نوبخت
مرتباً پيگير کار بود. سفارش او اين بود که بايد رعايت دستگير شدگان را بنماييم. اعتقاد داشت وقتي وارد سپاه شدند بر ما مهمان هستند، وظيفه داريم برخورد اسلامي داشته باشيم. من که بعداً به سپاه بابلسر و خدمت ايشان آمدم، حتي يک بار برخورد نامناسب او را نسبت به بازداشت شدگان مشاهده نکردم. بيني و بين الله نديدم حتّي يک بار دست به روي متّهمين دراز کند. اعتقاد داشت حکم دادگاه، مجوّز اقدام فيزيکي است. » (8)

امکان نداشت تخطّي کند

شهيد حميد رضا نوبخت
اگر سرتاسر وجود حميد رضا را نگاه مي کردي، يک نقص در لباس، پوتين، ايستادن، در رفتار و گفتار ايشان نمي توانستي پيدا کني.
يک وقت در حضورش، پتوها را در چادر جمع و دسته بندي کرديم. همه را به هم ريخت و گفت: نگاه کنيد ببينيد من چگونه مرتّب مي کنم.
اگر قانون، اقدامي را در راهنمايي و رانندگي منع مي کرد و يا فرمانده مي گفت فلان ساعت را بايد رعايت کنيد، امکان نداشت از آن تخطّي کند. از اهواز به سمت شلمچه مي رفتيم من رانندگي مي کردم. مي گفت رعايت کن. گاهي مي خوابيد، ولي در عين حال خستگي، يک دفعه بيدار مي شد و تذکّر مي داد. (9)

سرآمد نظم و انضباط

شهيد حميدرضا نوبخت
دو ويژگي در وجود آقا حميد برجسته بود: هر دو ويژگي از وصيت هاي جدّي مولي علي است. اين دو ويژگي، حميد را حميد کرده است. بسيار آدم منضبطي بود، آدم با برنامه اي بود. براي دخل و خرج روزانه ي خودش هم برنامه داشت. حميد پيراهن را داخل شلوار مي کرد، گتر مي کرد؛ براي عمليّات لباس مخصوصي داشت که مي پوشيد، دستمال گردن مخصوصي مي گذاشت؛ عطر مي زد. معيارهايي براي نظم و انضباط داشت که آن روز و امروز براي بسياري مي تواند الگو باشد.
ايشان در بين تمام فرماندهان هم طراز خود در لشکر 25 کربلا در اين جهت ويژه بود. ايشان از لحاظ نظم و انضباط، سرآمد بود. نتيجه اين ويژگي را در عمليّات ها مي ديدم. حميد در عمليّات ها واقعاً موفق بود و در کليه عمليّات هايي که ايشان فرماندهي آن را به عهده داشت الحمدلله به بهترين نحو و کم ترين نقص، آن مأموريّت را انجام مي داد.
آن چه که سبب مي شد تا نظم و انضباط صادره از سوي ايشان از جانب نيروهاي تحت امر پذيرفته شود، عمل ايشان بود. نيروها مي ديدند آن چه مي گويد، خود در حد بالايي عمل مي کند و نيّت خيرخواهانه اي دارد؛ لذا به خوبي پذيرا بودند. البته در مواردي ممکن است کسي دل زده و ناراحت مي شد، ولي معمولاً نيروها او را جلودار مي دانستند چون نزد آنان مقبوليّت داشت. (10)

هميشه منظم و مرتّب بود

شهيد حميد رضا نوبخت
حتّي در شلمچه و فاو ايشان را نديدم که لباسش آنکارد نشده نباشد. منظم و مرتّب بود. وقتي جنازه ي او را آوردند، لباس کره اي داشت با فانسقه سبز. گفتند: مگر مي شود حميد، لباس کره اي بپوشد، ولي فانسقه اش سبز باشد اصلاً امکان ندارد. (11)

پي‌نوشت‌ها:

1. معبر آسمان، ص 97.
2. حجره در خاک، ص 113.
3. حجره در خاک، ص 221.
4. پرواز در قلاويزان، ص 86.
5. ره يافته ي عشق، ص 107.
6. ساکنان ملک اعظم (3)، ص 35.
7. همين پنج نفر، صص 92-91.
8. تا آخرين ايثار، ص 20.
9. تا آخرين ايثار، ص 84.
10. تا آخرين ايثار، صص 86-85.
11. تا آخرين ايثار، ص 101.

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت؛ (1390)، سيره ي شهداي دفاع مقدس (30)، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول